«زندگی همین است» یک رمان متفاوت است بینِ داستانهای محمدهاشم اکبریانی. رمانی که روایتِ آن از واهمههای یک جسد شروع میشود و بسط مییابد در تاریخی که در متن شاهدِ بروزش هستیم.
اکبریانی در آستانهی پنجاهسالگیاش این رمان را در فضایی سوررئالیستی نوشته است و مخاطبانش را دعوت به درکِ فضایی کرده که در آن اتفاقهای عجیبِ زیادی در حالِ جان گرفتن هستند. اساطیر و شخصیتهای تاریخی از زیرِ خاک درمیآیند و با زندگان همسو میشوند. قهرمانِ عجیب متن که «مُردههه» نام دارد جریانِ عادی زندگی را شکافته و سعی میکند چیزهایی را کشف کند. رمانِ اکسپرسیونیستی اکبریانی با رگههایی از فانتزی مخلوط شده و به مخاطبش این امکان را میدهد تا معناهای تازه و جدیدی را کشف کنند… هراسی که در پسِ این فضای عجیب وجود دارد شاید رازِ نهفته در متن باشد.
محمدهاشم اکبریانی متولد سال ۱۳۴۴ است. روزنامهنگار، شاعر و داستاننویسی که در چند دههی گذشته یکی از چهرههای فعال ادبیات ایران بوده است.
گفتههاش بود. از اونهمه حرفی که زد، یارو حتا یه کلمه نفهمید. معلوم نبود طرف مزخرف میبافه یا یارو چیزی حالیش نیست. هر چی بود، نتیجه فرقی نمیکرد. فقط دو سه ساعتی یکی حرف میزد و یکی هم با دهن باز رفته بود تو نخش و گوش میداد. البته نه اینکه واقعاً گوش بده، فقط یهسری امواج صوتی بیمعنی میرفت تو این گوشش و از اون گوشش میزد بیرون، همین. بااینحال، رو یارو خیلی تأثیر گذاشت. بعدم بلند شدن و با یه خداحافظی گرم و صمیمانه که با بغل کردن همراه بود، از هم جدا شدن.
مولف : محمد هاشم اکبرانی
انتشارات : چشمه
برای اطلاعات بیشتر با شماره 66414040-021 تماس بگیرید.
«لذتی که حرفش بود» مجموعهای است از نابترین تجربههای بهظاهر پیشپاافتاده و هرروزهی ما. مجموعهای از بدیهیات، آنقدر که کمتر کسی بهشان فکر میکند. پیمان هوشمندزاده و منطق روایی ساده و روانش، کولاژوار قطعاتی از مشاهدات هر انسانی را از پیرامونش و خاطراتش کنار هم چیده، جوری که برای خواننده چارهای جز حیرت کردن نمیماند. این تکهها و در کلیتشان این مقالات، عریانکنندهی یکی از بارزترین کمبودهای هنر معاصر ماست؛ قدرت دیدن، شناختن و شکافتن سادهترین اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن راجعبهشان. گاهی لازم است انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دستان نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزئیترین رکن اثر پیش رویش را بیابد. این کتاب، به قول نویسندهاش، «توضیح واضحات» است.
مولف :پیمان هوشمندزاده
انتشارات : چشمه
برای اطلاعات بیشتر با شماره 66414040-021 تماس بگیرید.
ﻧﻘﺎﻟﻲ ﻧﺎﻡ ﻧﻤﺎﻳﺸﻲ ﻳﻚ ﻧﻔﺮﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺯ ﺳﺮی ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻫﺎی ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ. ﻧﻘﺎﻟﻲ ﺍﺳﻢ ﻓﻌﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﺎﻝ ﻓﺎﻋﻞ ﺁﻥ؛ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﻋﺒﺎﺭﺕ، ﻧﻘﺎﻝ، ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﻭ ﺑﺮﺍی ﺟﻤﻊﺷﻨﻮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺑﻴﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ، ﻧﻘﻞ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﭘﺲ، ﻧﻘﺎﻝ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻓﺎﻋﻞ ﺑﻮﺩﻥ، ﺻﻴﻐه ﻣﺒﺎﻟﻐﻪ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ، ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺩﺍﺋﻢ ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ. ﺭﻳﺸه ﻣﺸﺘﺮﻙ ﺳﻪ ﻛﻠﻤه ﻧﻘﻞ، ﻧﻘﺎﻟﻲ ﻭ ﻧﻘﺎﻝ، ﻧَﻘَﻞَ ، ﺑﺮ ﻭﺯﻥ، ﻓَﻌَﻞَ ﺍﺳﺖ،ﻛﻪ ﻓﻌﻞ ﺛﻼﺛﻲ ﻣﺠﺮﺩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﭼﻴﺰی، ﻛﻪ ﻓﺎﻋﻞ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﻝ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﭼﻴﺰی ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻲ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺩﻳﮕﺮ، ﻳﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺣﺮﻓﻲ ﺍﺳﺖ، ﻳﺎ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﻭﻳﺪﺍﺩی، ﻳﺎ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ، ﺧﻮﺍﻩ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ، ﺧﻮﺍﻩ ﻏﻴﺮ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ، ﺧﻮﺍﻩ ﻧﻈﻢ، ﻳﺎ ﻧﺜﺮ، ﺩﺍﺭﺍی ﺗﻤﭗ ﻭ ﺭﻳﺘﻤﻲ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺣﻤﺎﺳﻲ۲، ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺗﻚ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻧﻤﺎﻳﺶ، ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﺎﻝ[ ﺑﺮﺍیﺟﻤﻊ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ؛ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻛﻮﺭ، ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﺻﺤﻨﻪ. ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻝ ﻭ ﻧﻘﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ، ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻣﺮﺩی ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﺘﺒﺎﺩﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻲ ﻣﺮﺍﺩﺑﻴﮕﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭی ﺳﻴﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺟﻠﻴﺰﻗﻪ ﺍی ﺳﻮﺯﻧﻲ ﺩﻭﺯی ﺑﻪ ﺗﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﭼﺎﻧﺘﻪ ﺍی۳ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮ ﺁﻭﻳﺨﺘﻪ ﻭ ﻛﻤﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﻦﺷﺎﻟﻲ ﻣﺤﻜﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻄﺮﺍﻗﻲ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ، ﻭﺳﻂ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻭﻳﮋﻩ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺟﻤﻊ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ، ﺷﻌﺮ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻃﻮﻣﺎﺭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ ﺍﺯ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻫﺎی ﺷﺎﻫﻨﺎﻣه ﺣﻜﻴﻢ ﺗﻮﺱﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ..
مولف : صادق عاشور پور
انتشارات : سوره مهر
نمی توانم به گذشتة و با سال 1366 بازگردم و
یادی از روزهای تماشای سریال هزاردستان نکنم. روزهایی که با ضبط کوچک دستی
ام صدای سریال را از ابتدا تا انتها ضبط می کردم و از اهل خانه می خواستم
در تمام مدت پخش سریال ساکت باشند تا من تمام دیالوگ ها و موسیقی اثر را-
بی کم و کاست - روی نوار کاست ضبط کنم.
یاد روزهایی که صدای ضبط شده سریال را بارها و بارها گوش می کردم و تمام
دیالوگ های شعرگونة استاد حاتمی را از بر بودم و جا به جا تکرار می کردم.
یاد روزهایی که دست به قلم بردم تا در بازی با کلمات، نوشتارم را به دیالوگ های هزاردستان نزدیک کنم. دیالوگ هایی که شعر بود.
برای همچون او نوشتن لازم بود ادبیات بدانم، پس چراغ گرایش به ادبیات منظوم و منثور را با مطالعه بیشتر فراروی ذهن خود روشن کردم.
به نام او که همیشه در این حوالی هاست
شکسـته بنـد تمـام شکسته حالـی هـاست
***
جواب پرسش خورشید از زمین رشد است
جواب روشـن مبـهم تـرین سئـوالـی هاست
***
همیشه اول و پایان هر چه بوده و هست
جنوب نقشة حُسنش، سر شمالی هاست
***
به کـورة غم خود چون نهـاد کـوزة مـا
همیشه رهگذرش، کوچة سفالی هاست
مولف : محمد حسن ارجمندی فر
انتشارات : مایا
گاهی وقت ها، تئوریهای جدید را که مرور میکنی و به نام و سابقهی کسانی که پشت این تئوریها خوابیدهاند دقت می کنی، به مسیر رفته شک میکنی و قلم برمی داری که روی خیلی چیزها خط بکشی ولی وقتی به اشعار همین منتقدین و همفکران به قولی متفاوتشان پناه میبری پریشانت میکنند و بین تئوریهای به ظاهر حق به جانب و اشعار ناقصالخلقهی بیرون زده از آنان، مبهوت میمانی. به راستی آیا شعر نیازی به وکیل و وصی دارد؟ و آیا اصلاً نیازی هست برای اثبات یک شعر، رگ گردن را کلفت کرد و داد کشید؟ یا برای تکذیب گونهای از شعر چندین صفحه لایحه صادر کرد که چنین و چنان؟ به قول شیخ اجل...
مولف :عبدالحسین انصاری
انتشارات : هزاره ققنوس
برای اطلاعات بیشتر با شماره 66414040-021 تماس بگیرید.