آنها مارسللوس پای را دنبال کردند و به اتاق کوچکی رسیدند که درست بالای خانه بود. جایی تاریک زیر لبههای انحنادار بام که قاببندیهای چوبی داشت. اتاق تقریبا خالی بود و فقط یک میز پایه خرکی کهنه با دو نیمکت و چند صندلی در آن به چشم میخورد. صندلیها کنار دیوار چیده شده بودند. صاحبخانهی قبلی، یعنی پروفسور ویزل ون کلامپف، همهی آنها را جا گذاشته بود. تعدادی شمع وسط میز کپه شده بودند، چون خدمتکار خانه آن روز صبح شمعها را روشن کرده بود و شمعها تا نیمه سوخته بودند.
مارسللوس تعارفشان کرد تا داخل بروند و سیپتیموس یکدفعه حس کرد آنجا را میشناسد. کمی قبل این اتاق مال خودش بود، ولی این موضوع آنقدر قدیمی بود که به نظر غیرممکن میرسید. در چند شب اول اقامتش در زمان مارسللوس، کاتبی کیمیاگر پشت در همین اتاق میخوابید تا نگذارد او فرار کند. و او ناامیدانه در این اتاق نقشههای عجیبی برای برگشتن به زمان خودش کشیده بود. همان اتاقی که چندین ساعت در آن مینشست و از پنجره به بیرون خیره میشد تا بلکه قیافهی آشنایی را ببیند که از خیابان میگذرد. خیابانی که خیلی پایینتر قرار داشت.
انتشارات | افق |
مولف | انجی سیج |
برای سفارش یا اطلاعات بیشتر لینک زیر را درآدرس بار مرور گر خود کپی کنید
https://rayabook.net/bookid/30777