میخواهم داستانی برایتان تعریف کنم. داستانی که بیتردید آن را فاجعه خواهید خواند. به خود خواهید گفت که زندگی نباید این قدر ظالم و بیرحم و دردناک باشد. مرا قربانی معصوم سرنوشت خواهید خواند. مُصّر خواهید بود که هیچ کس، مخصوصا کسی که سعی میکند زندگی خوبی داشته باشد، نباید این چنین رنجی را که من متحمل شدم، تحمل کند.
ولی قبل از اتمام کتاب، میخواهم از خودتان سؤالاتی بکنید: آیا من واقعا در مقابل فاجعه استقامت کردم یا یکی از مهمترین فرصتهای زندگیام را از دست دادم؟ آیا زندگی من به یک بدبیاری بزرگ تبدیل شد یا یکی از چشمگیرترین موهبتهای الهی که تا به حال از آن لذت بردهام نصیبم شده بود؟
آیا در حقیقت به من فرصتی کمیاب داده شده بود تا بیاموزم کشف بهترین بخش وجودم واقعا چه معنایی دارد؟ داشتن زندگیی پر معنا، زندگیی که بواقع به من اجازه داد سرنوشتم را صرفنظر از اتفاقی که در گذشته برایم افتاده بود و اتفاقی که ممکن است در آینده برایم بیفتد، کنترل کنم؟
این همان چیزی است که این داستان به آن میپردازد.
انتشارات | درسا |
مولف | آرت برگ |
مترجم | سهیلا موسوی رضوی |