برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net
خاکستر رز با پژوی آبی رنگم به سرعت از پراید سفید جلو زدیم. صدای موسیقی شیشه های پژو رو می لرزونئ، بهنام پشت رل نشسته بود و گاز می داد و هر از چندی نگاهی به جاده پشت سرش می انداخت و من مثل همیشه به دیوونه بازی هاش می خندیدم و با فریادهام اونو به گاز دادن تشویق می کردم. البته ناگفته نمونه از اینکه داشتیم دوتایی شرط رو می بردیم ، هردو یه جورایی کیف می کردیم. وقتی از خیابون اصلی پیچیدیم ، هردو باهم هورا کشیدیم و من هیجان زده داد زدم: ما بردیم ، ما بردیم.
علی | |
تهمینه کریمی |
علی | |
تهمینه کریمی |
هوس زمان نمی گذرد صدای ساعت شماته تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است نور خورشید روی صفحه ی شیشاه ای ساعتش تابید و انعکاس آن در چشمان خسته ، اما پر هیجان مهسا افتاد .موهای روی پیشانیش به هم چسبیده بود و از یقه مانتوی سفید کتانش حرارت شکنجه آوری بیرون می آمد .نگاه بی تابش را به صف طویل ماشین های پیش رویش انداخت و زیر لب نالید:اگه از من بپرسن جهنم از نظر تو چه جوریه حقیقتا این صحنه را توصیف می کنم.
برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net
علی | |
تهمینه کریمی |
برایم همچو سرابی هستی که دست یافتن به آن محال است
رویای تو شوریده ام کرده است
برای این رویا گذاشته ام،
سراب شوریدگی.
برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net