کتاب رایا

وبلاگ فروشگاه اینترنتی کتاب رایا

کتاب رایا

وبلاگ فروشگاه اینترنتی کتاب رایا

خاکستر رز

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net

خاکستر رز با پژوی آبی رنگم به سرعت از پراید سفید جلو زدیم. صدای موسیقی شیشه های پژو رو می لرزونئ، بهنام پشت رل نشسته بود و گاز می داد و هر از چندی نگاهی به جاده پشت سرش می انداخت و من مثل همیشه به دیوونه بازی هاش می خندیدم و با فریادهام اونو به گاز دادن تشویق می کردم. البته ناگفته نمونه از اینکه داشتیم دوتایی شرط رو می بردیم ، هردو یه جورایی کیف می کردیم. وقتی از خیابون اصلی پیچیدیم ، هردو باهم هورا کشیدیم و من هیجان زده داد زدم: ما بردیم ، ما بردیم.

علی
تهمینه کریمی

هوس

علی
تهمینه کریمی

هوس زمان نمی گذرد صدای ساعت شماته تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است نور خورشید روی صفحه ی شیشاه ای ساعتش تابید و انعکاس آن در چشمان خسته ، اما پر هیجان مهسا افتاد .موهای روی پیشانیش به هم چسبیده بود و از یقه مانتوی سفید کتانش حرارت شکنجه آوری بیرون می آمد .نگاه بی تابش را به صف طویل ماشین های پیش رویش انداخت و زیر لب نالید:اگه از من بپرسن جهنم از نظر تو چه جوریه حقیقتا این صحنه را توصیف می کنم.

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net

سراب شوریدگی

علی
تهمینه کریمی

برایم همچو سرابی هستی که دست یافتن به آن محال است

رویای تو شوریده ام کرده است

برای این رویا گذاشته ام،

سراب شوریدگی.

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net

گیلدا


برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net

می خوام چشم هامو باز کنم ولی پلک هام خیلی سنگین هستن و توان ایستادگی و بازماندن ندارند. بالاخره به هزار زحمت چشم هامو باز می کنم. همه جا تاریکه و هیچی نمی بینم ولی نه ..... داره روشن می شه . آروم آروم پلک های سنگینم بسته شدن، انگار وزنه ای بهشون بسته باشند. نمی دونم چه مدت طول کشیده تا بالاخره تونستم پلک هامو باز کنم. این بار می تونستم واضح تر از قبل اطرافم رو ببینم. همه جا سفید بود حتی رنگ دیوار اتاق . صدای نا آشنایی رو می شنیدم. گیج و منگ بودم.

علی
مرضیه جهان ارا

نوا

علی
مرضیه جهان ارا

نوا اسمم (( نوا )) است . رها شده در دقایق درهم شکسته ای بر امواج متلاطم اقیانوس زندگی ، مهر محرومیت از حداقل آزادی و حسرت بسی خواست های کوچک و بزرگ بر پیشانیم نقش بسته است. زندگی ، چنان با شتاب به پیش راند که جز خاطرات تلخ و شیرین چیزی برایم باقی نذاشت. برای آینده ام هزاران نقشه داشتم ، اما حالا...، از سایه ی خودم هم گریزانم. هیچ کجا جایی ندارم

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.. www.rayabook.net